همه مراجع: بله باید به او بگوید، و بر او واجب است که از منافع که شما مشخص میکنید استفاده کند و بیشتر از آن برایش جایز نیست و اگر به حرف شما گوش نکرد آن را پس بگیرد و دیگر لپتاپ را به او قرض ندهید.[ امام، تحریر الوسیله، کتاب عاریه، م ۸ و ۱۰؛ توضیح المسائل، مراجع، م ۲۳۵۳ و ۲۳۵۴؛ بهجت، توضیح المسائل، م ۱۸۵۹.]
تبصره. اعانت بر اثم و کمک به گناه، جایز نیست، همچنین مسلمان مجاز نیست مقدمات و اسباب کارهای حرام را برای دیگران فراهم کند.
تبصره. اعانت بر اثم و کمک به گناه، جایز نیست، همچنین مسلمان مجاز نیست مقدمات و اسباب کارهای حرام را برای دیگران فراهم کند.
نظرات
عزت نفس از دیدگاه اخلاق و روایات اسلامی بدین معنا است که انسان آنقدر خودش را عزیز و بزرگ انگارد که حاضر نشود تن به پستی گناه و افعال و رفتار مغایر با شان و مرتبه انسانی و ایمانی بدهد.
عزت نفس، یعنی , آن که آدمی شرافت و ارزش خود را بشناسد تا در برابر حوادث و در شرایط مختلف خود را حفظ کند. اگر دیوانه ای الماسی گران قدر در دست داشته باشد آن را به مفت از دست خواهد داد ولی شخص خردمند آن را حفظ خواهد کرد و جز به بهای واقعی , آن را نخواهد فروخت . آدمی اگر قدر خود را بداند آن را ارزان نخواهد فروخت .
به قول سعدی : تو به قیمت ورای دو جهانی// چه کنم قدر خود نمی دانی. ب ) عزت نفس و کمک گرفتن از دیگران
کمک گرفته از دیگران تا زمانی که به عزت نفس انسان ضرری وارد نکند اشکالی ندارد ، هر چند کمک گرفتن از دیگران در هنگام سختی و گرفتاری کاری روا و بی اشکال است ولی اگر انسان بتواند بار مشکلات و سختی های خود را به دوش بگیرد و بار خود را به دوش دیگران نیندازد ارزش و قیمت فراوانی دارد .
در داستانی که شهید مطهری آن را درکتاب داستان راستان تحت عنوان مردی که کمک خواست آورده است،آمده است که: مرد فقیر ی از یاران رسول خدا –ص- که تنگدستی بر او غلبه کرده بود تصمیم گرفت از آن حضرت استمداد مالی کند . خدمت آن حضرت رسید ولی پیش از بیان حاجتش پیامبر به او فرمود :هر کس از ما کمک بخواهد ما به او کمک می کنیم ولی اگر بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند خداوند او را بی نیاز می سازد . آن مرد چیزی نگفت و به خانه برگشت . روز دیگر فشار فقر و تنگدستی دوباره او را به محضر پیامبر کشاند ولی باز همان جمله را از زبان پیامبر شنید و بدون گفتن خواسته اش دوباره به خانه بر گشت ولی این بار اطینان ببشتری در قلب خود احساس کرد . حس کرد کلید مشکل خود را در همین جمله یافته است . با خود فکر می کرد که دیگر هر گز به دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت . به خدا تکیه می کنم و از نیرو و استعدادی که خدا د وجودم به ودیعت نهاده استفاده می کنم و از او می خواهم که مرا بی نیاز کند و مشکلم را حل نماید . با همین فکر به صحرا رفت و مقداری هیزم جمع کرد و فروخت و شیرینی دسترنج خود را چشید و هر روز به کار خود توسعه داد تا از فقر رها گردید و وضع مالی مناسبی به هم زد و صاحب سرمایه و غلامانی شد . روزی پیامبر –ص- او را دید و تبسم کنان فرمود : نگفتم هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می کنیم ولی اگر بی نیازی بورزد خداوند او را بی نیاز می کند . ( اصول کافی ، ج ۲ ،ص ۱۳۹ ، باب القناعه )