اصل حسن و قبح عقلی در کلام عدلیه جایگاه برجسته ای دارد، و به عنوان مبنا و شالوده بحث های عدل در کلام اسلامی به شمار می رود. بدین جهت، متکلمان عدلیه در آغاز مبحث عدل الهی به بحث درباره این اصل پرداخته اند. تبیین قاعده حسن و قبح عقلی مفاد قاعده حسن و قبح عقلی دو چیز است: 1. افعالی که از فاعل های آگاه و مختار صادر می شوند در نفس الامر از دو قسم بیرون نیستند، یا صفت حسن و یا صفت قبح (مقام ثبوت). 2. عقل انسان به طور مستقل می تواند حسن و قبح برخی از افعال را تشخیص دهد (مقام اثبات). توضیح مطلب نخست این است که بر افعال انسان دو گونه عناوین مترتب می گردد. عناوین اولیه و عناوین ثانویه. عناوین اولیه عناوینی اند که افعال را از جنبه تکوینی از یکدیگر جدا می سازند، مانند عناوین أکل، شرب، قیام، قعود، تکلم، حرکت، سکون و نظایر آنها که افعال از نظر این عناوین به حسن و قبح وصف نمی شوند و فقط حسن تکوینی دارند. عناوین ثانویه عناوینی اند که بر عناوین نخست مترتب می شوند، و به اعتبار آنها افعال به حسن یا قبح وصف می شوند مانند عناوین، عدل، ظلم، صدق، کذب و عمل به عهد، نقض عهد، وفای به وعده، خلف وعده و نظایر آنها. این عناوین را به اعتبار این که منشأ اتصاف افعال به حسن و قبح بر می گردند، عناوین مُحسِّن و مُقبِّح نیز می گویند. و حسن و قبح ذاتی مربوط به همین عناوین است، نه عناوین اولیه. بنابراین مفاد حسن و قبح عقلی این است که اولاً: از نظر عقل افعال فاعل های آگاه و مختار با توجه به عناوین ثانویه آنها یا صفت حسن دارند و یا صفت قبح. ثانیاً: عقل انسان به طور مستقل می تواند برخی از این حسن و قبح ها را بشناسد و برخی دیگر را از طریق وحی و شرع می شناسد.
عقل نظری و عقل عملی:
عقل، از «عقال البعیر» گرفته شده است. عقال البعیر ریسمانی است که بازوان شتر را بدان می بندند تا در جای خویش بماند. پیشانی بند را نیز عقال گویند. بنابراین عقل قوه ای است که انسان را از انحراف از مسیر اعتدال منع می کند. البته، بازدارندگی عقل در حد تشخیص و داوری است، نه منع عملی.
آنچه عقل می شناسد دو گونه است:
الف: خارج از قلمرو خواست و توان انسان است. مانند معارف و ادراکات عقلی مربوط به جهان طبیعت یا ماوراء طبیعت، این گونه شناخت را که به جهان بینی مربوط می شود. حکمت نظری گویند، و آن گاه که به عقل نسبت داده شود آن را عقل نظری می نامند.
ب: در قلمرو اراده و اختیار انسان است، یعنی افعال اختیاری انسان. این گونه شناخت و معرفت عقلی را که مربوط به ایدئولوژی است، «حکمت عملی» گویند، و آن گاه که به عقل نسبت داده شود آن را عقل عملی می نامند.
بنابراین، قوه عاقله یک چیز است، و نقش آن شناخت و ادراک است، ولی مدرکات آن دو گونه است، برخی مربوط به جهان بینی است و معرفت و شناخت به خودی خود مطلوب است. (ادراکات نظری) عقل را به این اعتبار «عقل نظری» گویند و برخی مربوط به ایدئولوژی است و معرفت و شناخت مقدمه عمل است. (ادراکات عملی) عقل را به این اعتبار «عقل عملی» گویند. و در بحث حسن و قبح عقلی، عقل عملی مقصود است.[1]
مثبتان و منکران:
متکلمان امامیه و معتزله از طرفداران جدی حسن و قبح عقلی می باشند. آنان بر این باورند که عدل الهی را جز بر پایه این اصل نمی توان تفسیر کرد، و انکار این اصل را مستلزم انکار عدل الهی می دانند. از این روی، عدل را از اصول مذهب خود قرار داده اند تا بدین وسیله به دیگران اعلان کنند، که تنها آنان هستند که عدل الهی را گرامی داشته اند. همان گونه که پیش از این یادآور شدیم، متکلمان عدلیه در آغاز مبحث عدل الهی به اثبات حسن و قبح عقلی پرداخته اند. علامه حلی (متوفای 726 هـ) گفته است:
«امامیه و معتزله بر این عقیده اند که حسن و قبح پاره ای از افعال را عقل به صورت روشن و بدیهی درک می کند».[2]
احمد امین مصری گفته است:
«از آنجا که معتزله خداوند را عادل و حکیم دانسته اند، مسأله حسن و قبح اعمال را مطرح کرده اند».[3]
گذشته از امامیه و معتزله، ماتریدیه نیز حسن و قبح عقلی را پذیرفته اند، اگر چه در پاره ای از مسائل با تعابیر امامیه و معتزله همداستان نیستند. چنان که تفتازانی (متوفای 793 هـ) گفته است:
«برخی از اهل سنت یعنی حنفیه بر این عقیده اند که حسن و قبح برخی از افعال را عقل درک می کند، مانند وجوب نخستین واجب، و وجوب تصدیق پیامبر و حرمت تکذیب او».[4]
اشاعره از منکران عمده اصل حسن و قبح عقلی می باشند. اصولاً همه کسانی که عقل و معرفت عقلی را ارج نمی نهند و نمی پذیرند، به حسن و قبح عقلی نیز اعتقاد ندارند، براین اساس اهل الحدیث از اهل سنت، و اخباریون شیعه نیز منکران حسن و قبح عقلی اند. البته برخی از اخباریون احکام عقل در بدیهیات را پذیرفته اند، و در غیر بدیهیات، راه درک حقایق (اعم از نظری و عملی) را شرع دانسته اند.[5]
مدح و ذم، و ثواب و عقاب:
مفاهیم مدح و ذم و ثواب و عقاب، از مفاهیمی است که در مسئله حسن و قبح عقلی مورد گفتگو قرار گرفته اند، زیرا اشاعره گفته اند: آن چه در این مسئله مورد انکار ماست، این است که فعل حسن را فعلی بدانیم که فاعل آن مستحق مدح در دنیا و پاداش در آخرت باشد، و فعل قبیح را فعلی بدانیم که فاعل آن مستحق ذم در دنیا و کیفر در آخرت باشد. اما این که فعلی به دلیل این که از صفات کمال و نقص است مایه ستایش و نکوهش عقلی باشد، مورد انکار ما نیست. ما نیز بر این عقیده ایم که دانایی کمال نفس است و فرد دانا شایسته ستایش است، و نادانی نقص نفس و نادان سزاوار نکوهش است. اما این که دانا مستحق پاداش اخروی و نادان مستحق کیفر اخروی باشد، جز از راه شرع معلوم نمی شود.
در مقابل، عدلیه بر این باورند که ماهیت مدح و ثواب، و ذم و عقاب یک چیز است، مدح و ثواب از مقوله جزای خیر، و ذم و عقاب از مقوله جزای شر است، ولی هرگاه جزای خیر یا شر از جانب انسان باشد، آن را مدح و ذم گویند، و هرگاه از جانب خداوند باشد، آن را ثواب و عقاب نامند.و شیخ محمد تقی اصفهانی گفته است:
«مدح و ثواب و مطلوب بودن فعل مساوق یکدیگرند، چنان که ذم و عقاب و عدم مطلوب بودن فعل نیز یک معنا را افاده می کنند».[6]
حکیم لاهیجی نیز گفته است:
«بدان که فعل اختیاری متصف شود به حسن و قبح، مانند عدل و احسان، و ظلم و عدوان، و شک نیست که معنی حسن عدل مثلاً آن است که فاعل آن مستحق مدح و تحسین گردد، و سزاوار جزای خیر شود، و جزای خیر چون از خدای تعالی باشد آن را ثواب گویند. و هم چنین معنی قبح ظلم مثلاً، آن است که مرتکب آن مستحق مذمت و ملامت شود. و سزاوار جزای بد گردد، و جزای بد چون از حق تعالی صادر شود، آن را عقاب گویند».[7]
یادآور می شویم: درباره افعال الهی مدح و ذم قابل فرض است، ولی ثواب و عقاب قابل فرض نیست، البته در مورد مدح و ذم آن چه درباره افعال الهی تحقق دارد همانا مدح و ستایش است، زیرا از خداوند فعل قبیح صادر نمی شود، بلکه همه افعال الهی حسن است، چنان که مفاد عدل همین است.[8]
وجوب عَلَی الله:
از مفاهیمی که در بحث حسن و قبح عقلی مطرح شده است، مفهوم «وجوب علی الله» است، زیرا مثبتان حسن و قبح عقلی انجام کارهای حسن را بر خداوند واجب می دانند. و مثلاً می گویند، بعثت پیامبران بر خداوند واجب است، یا عمل به وعده هایی که خدا به بندگان داده، بر او واجب است.
منکران حسن و قبح به شدت با این اصطلاح مخالفت کرده و گفته اند لازمه آن این است که انسان بر خداوند مولویت داشته باشد تا بتواند کارهایی را بر خداوند واجب کند. و چون این لازمه باطل است، بنابراین حسن و قبح عقلی نیز باطل خواهد بود.[9]
متکلمان عدلیه در پاسخ گفته اند:
مقصود از وجوب علی الله در مسأله حسن و قبح عقلی، وجوب در اصطلاح فقها نیست، تا چنان لازمه نادرستی را داشته باشد. بلکه معنای این وجوب این است که چون خداوند از هر گونه عیب و نقصی در مقام ذات و صفات منزه است، لازمه کمال ذاتی و صفاتی خداوند این است که فعل او نیز از هرگونه عیب و نقصی منزه باشد. وجوب علی الله یعنی ملازمه میان کمال در ذات و صفات، با کمال در فعل و نقش عقل در این مسئله، شناخت و ادراک است، نه جعل و اعتبار. عقل، انجام کاری را بر خداوند واجب نمی کند، بلکه وجوب و بایستگی آن را درک می کند. بنابراین، منشأ اشتباه اشاعره این بوده است که وجوب کلامی و فقهی را یکی دانسته اند، و از اشتراک لفظی آن غفلت نموده اند.[10]
شیخ محمد عبده (متوفای 1323 هـ) نیز به نادرستی این سخن اشاعره توجه نموده و گفته است:
«مذهب سلف صالح این بوده است که بر خداوند، جز آنچه خود واجب کرده، چیزی واجب نیست، و آنچه خداوند خود واجب کرده همان است که مقتضای صفات کمال او است. همان گونه که به حکم عقل اتصاف خداوند به صفات کمال لازم است، اتصاف او به آنچه متعلقات آن صفات است مانند عدل و حکمت و رحمت نیز واجب است. ولی این وجوب از جانب کسی جز خداوند نیست، زیرا سلطانی برتر از سلطان او وجود ندارد. اما اشاعره سخن معتزله را به گونه ای نقل کرده اند، که گویا آنان خداوند را مکلف و مسؤول دانسته اند، در حالی که آنان به چنین مطلبی عقیده ندارند».[11]
علی ربانی گلپایگانی - کتاب عقاید استدلالی
پی نوشت ها:
[1] . آنچه در متن درباره عقل نظری و عقل عملی گفته شده نظریه مشهور است، در این باره اقوال دیگری نیز وجود دارد. برای آگاهی از این اقوال به کتاب القواعد الکلامیه، ص 20ـ28 از علی ربانی گلپایگانی رجوع شود.
[2] . نهج الحق و کشف الصدق، ص 82.
[3] . ضحی الإسلام، ج 3، ص 47.
[4] . شرح المقاصد، ج 4، ص 293.
[5] . شیخ محمد تقی اصفهانی، هدایه المسترشدین، ص 432؛ شیخ محمد رضا مظفر، اصول الفقه، ج 1، ص 235.
[6] . هدایه المسترشدین، ص 433.
[7] . گوهر مراد،ص 343.
[8] . القواعد الکلامیه، ص 38.
[9] . ابو اسحاق اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص 171؛ ابن تیمیه، مجموعه الرسائل الکبری، ج 1، ص 333.
[10] . محقق طوسی، تلخیص المحصل، ص 342؛ حکیم لاهیجی، گوهر مراد، ص 348ـ349؛ بحث های استاد سبحانی،حسن و قبح عقلی، نگارش علی ربانی گلپایگانی، ص 91.
[11] . تفسیر المنار، ج 8، ص 50ـ51.
عقل نظری و عقل عملی:
عقل، از «عقال البعیر» گرفته شده است. عقال البعیر ریسمانی است که بازوان شتر را بدان می بندند تا در جای خویش بماند. پیشانی بند را نیز عقال گویند. بنابراین عقل قوه ای است که انسان را از انحراف از مسیر اعتدال منع می کند. البته، بازدارندگی عقل در حد تشخیص و داوری است، نه منع عملی.
آنچه عقل می شناسد دو گونه است:
الف: خارج از قلمرو خواست و توان انسان است. مانند معارف و ادراکات عقلی مربوط به جهان طبیعت یا ماوراء طبیعت، این گونه شناخت را که به جهان بینی مربوط می شود. حکمت نظری گویند، و آن گاه که به عقل نسبت داده شود آن را عقل نظری می نامند.
ب: در قلمرو اراده و اختیار انسان است، یعنی افعال اختیاری انسان. این گونه شناخت و معرفت عقلی را که مربوط به ایدئولوژی است، «حکمت عملی» گویند، و آن گاه که به عقل نسبت داده شود آن را عقل عملی می نامند.
بنابراین، قوه عاقله یک چیز است، و نقش آن شناخت و ادراک است، ولی مدرکات آن دو گونه است، برخی مربوط به جهان بینی است و معرفت و شناخت به خودی خود مطلوب است. (ادراکات نظری) عقل را به این اعتبار «عقل نظری» گویند و برخی مربوط به ایدئولوژی است و معرفت و شناخت مقدمه عمل است. (ادراکات عملی) عقل را به این اعتبار «عقل عملی» گویند. و در بحث حسن و قبح عقلی، عقل عملی مقصود است.[1]
مثبتان و منکران:
متکلمان امامیه و معتزله از طرفداران جدی حسن و قبح عقلی می باشند. آنان بر این باورند که عدل الهی را جز بر پایه این اصل نمی توان تفسیر کرد، و انکار این اصل را مستلزم انکار عدل الهی می دانند. از این روی، عدل را از اصول مذهب خود قرار داده اند تا بدین وسیله به دیگران اعلان کنند، که تنها آنان هستند که عدل الهی را گرامی داشته اند. همان گونه که پیش از این یادآور شدیم، متکلمان عدلیه در آغاز مبحث عدل الهی به اثبات حسن و قبح عقلی پرداخته اند. علامه حلی (متوفای 726 هـ) گفته است:
«امامیه و معتزله بر این عقیده اند که حسن و قبح پاره ای از افعال را عقل به صورت روشن و بدیهی درک می کند».[2]
احمد امین مصری گفته است:
«از آنجا که معتزله خداوند را عادل و حکیم دانسته اند، مسأله حسن و قبح اعمال را مطرح کرده اند».[3]
گذشته از امامیه و معتزله، ماتریدیه نیز حسن و قبح عقلی را پذیرفته اند، اگر چه در پاره ای از مسائل با تعابیر امامیه و معتزله همداستان نیستند. چنان که تفتازانی (متوفای 793 هـ) گفته است:
«برخی از اهل سنت یعنی حنفیه بر این عقیده اند که حسن و قبح برخی از افعال را عقل درک می کند، مانند وجوب نخستین واجب، و وجوب تصدیق پیامبر و حرمت تکذیب او».[4]
اشاعره از منکران عمده اصل حسن و قبح عقلی می باشند. اصولاً همه کسانی که عقل و معرفت عقلی را ارج نمی نهند و نمی پذیرند، به حسن و قبح عقلی نیز اعتقاد ندارند، براین اساس اهل الحدیث از اهل سنت، و اخباریون شیعه نیز منکران حسن و قبح عقلی اند. البته برخی از اخباریون احکام عقل در بدیهیات را پذیرفته اند، و در غیر بدیهیات، راه درک حقایق (اعم از نظری و عملی) را شرع دانسته اند.[5]
مدح و ذم، و ثواب و عقاب:
مفاهیم مدح و ذم و ثواب و عقاب، از مفاهیمی است که در مسئله حسن و قبح عقلی مورد گفتگو قرار گرفته اند، زیرا اشاعره گفته اند: آن چه در این مسئله مورد انکار ماست، این است که فعل حسن را فعلی بدانیم که فاعل آن مستحق مدح در دنیا و پاداش در آخرت باشد، و فعل قبیح را فعلی بدانیم که فاعل آن مستحق ذم در دنیا و کیفر در آخرت باشد. اما این که فعلی به دلیل این که از صفات کمال و نقص است مایه ستایش و نکوهش عقلی باشد، مورد انکار ما نیست. ما نیز بر این عقیده ایم که دانایی کمال نفس است و فرد دانا شایسته ستایش است، و نادانی نقص نفس و نادان سزاوار نکوهش است. اما این که دانا مستحق پاداش اخروی و نادان مستحق کیفر اخروی باشد، جز از راه شرع معلوم نمی شود.
در مقابل، عدلیه بر این باورند که ماهیت مدح و ثواب، و ذم و عقاب یک چیز است، مدح و ثواب از مقوله جزای خیر، و ذم و عقاب از مقوله جزای شر است، ولی هرگاه جزای خیر یا شر از جانب انسان باشد، آن را مدح و ذم گویند، و هرگاه از جانب خداوند باشد، آن را ثواب و عقاب نامند.و شیخ محمد تقی اصفهانی گفته است:
«مدح و ثواب و مطلوب بودن فعل مساوق یکدیگرند، چنان که ذم و عقاب و عدم مطلوب بودن فعل نیز یک معنا را افاده می کنند».[6]
حکیم لاهیجی نیز گفته است:
«بدان که فعل اختیاری متصف شود به حسن و قبح، مانند عدل و احسان، و ظلم و عدوان، و شک نیست که معنی حسن عدل مثلاً آن است که فاعل آن مستحق مدح و تحسین گردد، و سزاوار جزای خیر شود، و جزای خیر چون از خدای تعالی باشد آن را ثواب گویند. و هم چنین معنی قبح ظلم مثلاً، آن است که مرتکب آن مستحق مذمت و ملامت شود. و سزاوار جزای بد گردد، و جزای بد چون از حق تعالی صادر شود، آن را عقاب گویند».[7]
یادآور می شویم: درباره افعال الهی مدح و ذم قابل فرض است، ولی ثواب و عقاب قابل فرض نیست، البته در مورد مدح و ذم آن چه درباره افعال الهی تحقق دارد همانا مدح و ستایش است، زیرا از خداوند فعل قبیح صادر نمی شود، بلکه همه افعال الهی حسن است، چنان که مفاد عدل همین است.[8]
وجوب عَلَی الله:
از مفاهیمی که در بحث حسن و قبح عقلی مطرح شده است، مفهوم «وجوب علی الله» است، زیرا مثبتان حسن و قبح عقلی انجام کارهای حسن را بر خداوند واجب می دانند. و مثلاً می گویند، بعثت پیامبران بر خداوند واجب است، یا عمل به وعده هایی که خدا به بندگان داده، بر او واجب است.
منکران حسن و قبح به شدت با این اصطلاح مخالفت کرده و گفته اند لازمه آن این است که انسان بر خداوند مولویت داشته باشد تا بتواند کارهایی را بر خداوند واجب کند. و چون این لازمه باطل است، بنابراین حسن و قبح عقلی نیز باطل خواهد بود.[9]
متکلمان عدلیه در پاسخ گفته اند:
مقصود از وجوب علی الله در مسأله حسن و قبح عقلی، وجوب در اصطلاح فقها نیست، تا چنان لازمه نادرستی را داشته باشد. بلکه معنای این وجوب این است که چون خداوند از هر گونه عیب و نقصی در مقام ذات و صفات منزه است، لازمه کمال ذاتی و صفاتی خداوند این است که فعل او نیز از هرگونه عیب و نقصی منزه باشد. وجوب علی الله یعنی ملازمه میان کمال در ذات و صفات، با کمال در فعل و نقش عقل در این مسئله، شناخت و ادراک است، نه جعل و اعتبار. عقل، انجام کاری را بر خداوند واجب نمی کند، بلکه وجوب و بایستگی آن را درک می کند. بنابراین، منشأ اشتباه اشاعره این بوده است که وجوب کلامی و فقهی را یکی دانسته اند، و از اشتراک لفظی آن غفلت نموده اند.[10]
شیخ محمد عبده (متوفای 1323 هـ) نیز به نادرستی این سخن اشاعره توجه نموده و گفته است:
«مذهب سلف صالح این بوده است که بر خداوند، جز آنچه خود واجب کرده، چیزی واجب نیست، و آنچه خداوند خود واجب کرده همان است که مقتضای صفات کمال او است. همان گونه که به حکم عقل اتصاف خداوند به صفات کمال لازم است، اتصاف او به آنچه متعلقات آن صفات است مانند عدل و حکمت و رحمت نیز واجب است. ولی این وجوب از جانب کسی جز خداوند نیست، زیرا سلطانی برتر از سلطان او وجود ندارد. اما اشاعره سخن معتزله را به گونه ای نقل کرده اند، که گویا آنان خداوند را مکلف و مسؤول دانسته اند، در حالی که آنان به چنین مطلبی عقیده ندارند».[11]
علی ربانی گلپایگانی - کتاب عقاید استدلالی
پی نوشت ها:
[1] . آنچه در متن درباره عقل نظری و عقل عملی گفته شده نظریه مشهور است، در این باره اقوال دیگری نیز وجود دارد. برای آگاهی از این اقوال به کتاب القواعد الکلامیه، ص 20ـ28 از علی ربانی گلپایگانی رجوع شود.
[2] . نهج الحق و کشف الصدق، ص 82.
[3] . ضحی الإسلام، ج 3، ص 47.
[4] . شرح المقاصد، ج 4، ص 293.
[5] . شیخ محمد تقی اصفهانی، هدایه المسترشدین، ص 432؛ شیخ محمد رضا مظفر، اصول الفقه، ج 1، ص 235.
[6] . هدایه المسترشدین، ص 433.
[7] . گوهر مراد،ص 343.
[8] . القواعد الکلامیه، ص 38.
[9] . ابو اسحاق اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص 171؛ ابن تیمیه، مجموعه الرسائل الکبری، ج 1، ص 333.
[10] . محقق طوسی، تلخیص المحصل، ص 342؛ حکیم لاهیجی، گوهر مراد، ص 348ـ349؛ بحث های استاد سبحانی،حسن و قبح عقلی، نگارش علی ربانی گلپایگانی، ص 91.
[11] . تفسیر المنار، ج 8، ص 50ـ51.
نظرات