1ـ هر متحرّکی محرّک می خواهد.
2ـ خود آن محرّک نیز یا متحرّک است یا غیر متحّرک .
3ـ اگرآن محرّک ، متحرّک نیست پس مادّی نیست. چون حرکت یعنی خروج تدریجی شیء از حالت بالقوّه برای رسیدن به حالت بالفعل. و لازمه ی فلسفی بالقوّه بودن نیز مادّی بودن است. پس هر متحرّکی مادّی می باشد ؛ و هر غیر متحرّکی مجرّد از مادّه است. امّا اگرآن محرّک، متحرّک باشد ، خود او نیز محرّک می خواهد.
4ـ پس بحث را منتقل می کنیم به این محرّک اخیر و باز می پرسیم آیا این محرّک دوم متحرّک است یا غیر متحرّک؟
5ـ اگر متحرّک نیست پس مجرّد است و در غیر این صورت باز او هم محرّکی می خواهد.
6ـ پس باز بحث منتقل می شود به محرّک سوم و دوباره مباحث سابق تکرار می شوند و بحث منتقل می شود به محرّک چهارم و پنجم و ششم و ...
7ـ از طرفی محال است که یک متحرّک ، بی نهایت محرّک طولی داشته باشد. چون با این فرض ابداً حرکتی حاصل نمی شود. چون باید بی نهایت حرکت حاصل شود تا نوبت به این حرکت مورد مشاهده ی ما برسد.
8ـ پس سر این سلسله ی محرّکها باید در جایی به یک محرّک ثابت و غیر مادّی برسد ؛ که ما این محرّک غیر مادّی را موجود ماوراء طبیعی می نامیم.
پس بدون وجود یک محرّک ماوراء طبیعی عملاً هیچ حرکت طبیعی نمی تواند وجود داشته باشد.
نظرات