1. واژه ی عربی ماوراء الطبیعه معادل لفظ یونانی متافیزیک نیست. کلمه ی متافیزیک همسان با تعبیر عربی ما بعد الطبیعه به کار می رود ؛ که توضیح آن در ادامه خواهد آمد. ماوراء الطبیعه یعنی آنچه در ورای طبیعت است ؛ که مراد از طبیعت ، عالم مادّه و منظور از ماورای آن ، عوالم غیر مادّی (عالم مجرّدات) است. ماوراء الطبیعه را در متون اسلامی عالم غیب گفته اند که شامل عالم ملکوت و عالم جبروت است. بنا بر آنچه از متون دینی برداشت می شود و طبق بیانات حکما و عرفای اسلامی ، دین و کتب آسمانی در واقع حقایقی مجرّد ، غیبی و جبروتی و بلکه فوق مجرّد و فراجبروتی بوده از علم الهی نازل شده اند. لذا حقیقت و باطن دین و کتب آسمانی ــ نه ظاهر آنها ــ از سنخ موجودات ماوراء الطبیعی و بلکه بالاتر از آن ، از سنخ فرا ماوراء الطبیعه و فراجبروت(لاهوت) است ؛ که اشرف موجودات مجرّد و ماوراء الطبیعه (حضرت جبرئیل(ع)) آن را از علم الهی دریافت و بر قلب مبارک ختم الانبیاء حضرت محمّد مصطفی (ص) نازل می کند.
2. کلمه ی متافیزیک یا ما بعد الطبیعه ظاهراً از آنجا رواج پیدا نمود که ارسطو در یکی از کتابهایش بعد از طرح مباحث مربوط به علوم طبیعی (فیزیک) فصلی برای مباحث فلسفی باز کرد ؛ لکن اسمی برای این فصل انتخاب نکرد ؛ لذا از آن فصل با عنوان متافیزیک یا ما بعد الطبیعه یاد شد. یعنی بحثی که بعد از بحث علوم طبیعی واقع شده است. از اینرو واژه های متافیزیک و ما بعد الطبیعه به مرور زمان با واژه ی فلسفه معادل شدند.
فلسفه یا متافیزیک یا ما بعد الطبیعه ، امروزه دارای مکاتب بسیار فراوانی است که اگر بخواهیم رابطه ی همه آنها را با ادیان گوناگون و اسلام بسنجیم ، مستلزم نگارش کتابها یی مفصّل خواهد بود. لذا در این باره به بیان چند مطلب اساسی اکتفا می شود.
به یقین اوّلین جرقه های فلسفه در متن ادیان زده شده و انبیاء(ع) اوّلین کسانی بوده اند که شیوه ی تفکّر فلسفی را به بشر آموخته اند. و اوّلین فیلسوفان به احتمال زیاد شاگردان انبیاء(ع) بوده اند. تا جایی که گفته شده برخی از فیلسوفان یونان ، دست پروده ی شاگردان حضرت داوود و سلیمان (ع) و برخی نیز از نسل شاگردان حضرت یوسف (ع) بوده اند. نیز گفته شده تعدادی از آنان فلسفه را از فهلویّون ایرانی گرفته اند که آنها نیز از شاگردان انبیای ایران زمین بوده اند. امّا این بدان معنا نیست که بین ادیان و فلسفه ها تطابق صد در صد وجود دارد. باید توجّه داشت که هم بسیاری از ادیان دچار تحریفات عظیمی شده اند و امروزه حامل گزاره های غیر عقلانی هستند، هم فلسفه ها سراسر براهین عقلی نیستند. برخی فلسفه ها اساساً با عقل در ستیزند ؛ و برخی دیگر هم که عقلگرا هستند همه ی نظریّاتشان مبرهن نیست. بر این اساس ، می توان نکات زیر را ادّعا نمود.
الف) آنچه یقیناً دین و وحی الهی است و آنچه یقیناً برهان عقلی است محال است باهم تزاحم داشته باشند. گزاره های یقیناً الهی ، یا با عقل نیز قابل اثباتند یا عقل ، حقّانیّت آنها را به نحو کلّی و اجمالی اثبات ، ولی از درک جزئیّات آنها عاجز بوده خود و به عجز خویش اعتراف می کند.
ب) آنچه از تحریفات به ادیان الهی تحمیل شده یقیناً نمی تواند با برهان عقلی سازگار باشد چون عقل یکی از منابع دین است و هر آنچه مبرهن است دینی نیز خواهد بود. لذا آن مقدار از متافیزیک که صد در صد یقینی و مبرهن است زیر مجموعه دین خواهد بود.
ج) در بین ادیان ، تنها دینی که کتاب آسمانی آن یقیناً تحرف نشده است ؛ و نیز تنها دینی است که تحریفات وارد شده در روایات بزرگان آن را می توان با متدهای خاصّی شناسایی نمودودر بین ادیان موجود تنها دینی است که عقل را با تمام وجود به رسمیّت شناخته و براهین عقلی را حجّت می شمارد اسلام است. نیز اسلام تنها دینی است که پذیرش اصول خود را منوط به داشتن برهان عقلی کرده است.غیر اسلام ، هیچکدام از ادیان موجود قادر نیستند اصول خود را با برهان عقلی اثبات نمایند. لذا اگر تن به عقلانیّت بدهند مضمحلّ می شوند.
د) در بین فلسفه های موجود در دنیای امروز ، سازگارترین فلسفه با دین اسلام و تعالیم اهل بیت(ع) حکمت متعالیه (مکتب فلسفی ملاصدرا) است. امّا این سازگاری به معنی تطابق کامل بین آن دو نیست. چرا که فلسفه محصول دست بشر است ؛ و بشر هموا امکان خطا دارد. لذا انتظار تطابق کامل فلسفه بشری و دین الهی ، انتظار نامعقولی است.
3. دلائل امکان وجود ما بعد الطبیعه و ماوراء الطبیعه.
در امکان وجود ما بعد الطبیعه(متافیزیک) شکّی نیست. چون بهترین دلیل بر امکان شیء وقوع آن است.
امّا دلائل امکان و بلکه تحقّق عالم مجرّدات (ماوراء الطبیعه)
الف) هـیـچ بـرهـانـى بـر نـفـى مـاوراء طـبـیـعـت (عالم مجرّدات ) نـمـى تـوان اقـامه کرد خصوصا بر اساس معرفت شناسى ماتریالیستى که بر اصالت حس و تجربه استوار است . زیرا روشن است که هیچ تجربه حسى نمى تواند در ماوراء قلمرو خودش که ماده ومادیات مى باشد , سـخـنـى بـگـویـد و چیزى را نفى یا اثبات کند و حداکثر چیزى که براساس منطق حس گرائى مـى تـوان اظـهار داشت این است که بر طبق آن نمى توان وجود ماوراء طبیعت را اثبات کرد , پس دسـت کم باید احتمال و امکان وجود آن را بپذیرند , زیرا عدم الوجدان لا یدل على عدم الـوجـود ـــــ نیافتن دلالت بر نبودنمی کند .
ب) ذهن آدمی غیر مادّی است. پس عالمی دیگر وجود دارد که اذهان آدمیان موجودات آن ، یا جزء موجودات آن هستند. امّا دلیل غیر مادّی بودن اذهان آدمیان آن است که انسان می تواند اجسامی بزرگتر از بدن خود را تصوّر نماید. اگر ذهن موجود مادّی و در قسمتی از بدن مثل مغز است ، چگونه می تواند تصویری به ابعاد کوه را در خود جای دهد. و اگر گفته شود که صور ذهنی ابعاد حقیقی ندارند ، و مثلاً صد متر ذهنی به اندازه ی یک میلی متر خارجی است ، در آن صورت سفسطه لازم می آید. اگر اندازه ی ذهنی عین اندازه ی بیرونی نیست در آن صورت انسان از کجا فهمیده است که اندازه ی بیرونی چیست و چقدر است ؟ افزون بر آن بالاخره صورت ادراکی انسان صورتی است میلیونها برابر آنچه در سلولهای مغزی ذخیره می شود و سخن از همان صورت ادراکی اگراند شده است . افزون بر آن انکار عینیّت بین ذهن و عین مساویست با بستن راه هر گونه آگاهی بر روی انسان.
ج) انسان قادر است مفاهیم کلّی مثل مفهوم کلّی انسان و درخت را ادراک نماید. در حالی که این مفاهیم مادّی نیستند ؛ چون هر چه در عالم مادّه است جزئی است. پس جایگاه این مفاهیم در مغز مادّی هم نمی تواند باشد. از طرفی این مفاهیم امور عدمی هم نیستند. پس اموری غیر مادّی در ذهن هستند که خود از موجودات مجرّد است.
براهینی از این سنخ که وجود موجودات غیر مادّی (ماوراء الطبیعی) را اثبات می کنند زیادند که در این نامه به دو مورد از ساده ترین آنها اشاره شد. براهین فنّی تر را می توانید در کتب تخصّصی همچون کتاب « دو رساله ی مُثل و مثال » از آیةالله حسن زاده ی آملی ملاحظه فرمایید.
نظرات