استیون (استفان) ویلیام هاوکینگ [ Stephen William Hawking (۱۹۴۲-…).] فیزیکدان نظری و کیهان شناس بریتانیایی است. مهمترین آثار وی دو کتاب “ تاریخچه زمان”[ A Berife History of Time] و « طرح بزرگ"[ The Grand Design هاوکینگ این کتاب را با همکاری لئونارد ملودینو (Leonard Mlodinow) به نگارش درآورده است.] است. او می کوشد با ارایه یک تئوری جامع انگاشته (M-Thoery) نیاز به آفرینش گر ماده و جهان را نفی نموده و بر آن می شود که دانش تجربی توان تبیین جهان را دارد و دیگر نیازی نیست که در رابطه با چگونگی پیدایش جهان به خالقیت خدا توسل جوییم.[ هاوکینگ استفان و ملودینوف لئونارد ۱۳۹۰ طرح بزرگ. ص ۲۰۴، مترجمان: صداقت حسین ، امیرآبادی امیر.تهران ، موسسه انتشارات فلسفه.] مهمترین نکاتی که به گمان وی نقش استدلال برای عدم حاجت به خدا در تبیین جهان را دارد به شرح زیر است:
۲. گرانش و خودآفرینی جهان
وی در اثر جدیدترش "طرح بزرگ" ادعا کرده است که «انفجار بزرگ» پیامد اجتناب ناپذیر قوانین فیزیک بوده و قانون گرانش را به مثابه عامل اصلی پیدایش جهان معرفی می کند: «از آنجا که قانونی مانند گرانش وجود دارد، جهان می تواند خودش را از هیچ خلق کند..."[ طرح بزرگ صفحه ۲۱۶]
۳. منحصر به فرد نبودن جهان
او منحصر به فرد و برای زیست انسان بودن نظم شگفت انگیز این جهان را دلیل مخلوق بودنش انگاشته و در نفی آن مدعی است کشف منظومه های دیگری نظیر منظومه خورشیدی ثابت کرده است منظومه ما که دربرگیرنده یک خورشید و سیاره هایی است که پیرامون آن می چرخند، یک پدیده منحصر به فرد نیست. این مسئله نشان می دهد که وجود حالت فیزیکی ایده آل بین خورشید و کره زمین و پیدایش انسان روی کره زمین، یک پدیده از پیش طراحی شده و دقیق برای موجودیت و رفاه انسان نیست.[ بنگرید: طرح بزرگ صفحه ۱۸۳و ۱۸۴ ] بلکه زمین از میان میلیاردها سیاره دیگر کاملاً اتفاقی در شرایطی قرار گرفته که تحت آن شرایط موجودی به نام انسان می تواند رشد کند.
نقدکلی
دیدگاه هاوکینگ هم از سوی برخی از دانشمندان و اندیشوران غربی مورد چالش قرار گرفته و هم دیگر اندیشمندان از گوشه و کنار جهان به نقد آن پرداخته اند. در ایران اسلامی نیز کتاب ها و مقالاتی در این باره به نگارش در آمده است.[ از جمله بنگرید:
الف: مهدی گلشنی، خداباوری و دانشمندان معاصر غربی، تهران، انتشارات کانون اندیشه جوان، ۱۳۹۵.
ب: عیسی کشوری، استیون هاوکینگ، خداوند و بهشت، تهران: انتشارات سیب سبز.
ج: هومن اهرامی، طراح بزرگ.، تهران، نشر شهر، ۱۳۹۱.
د: سعید غفارزاده، استیون هاوکینگ و طرح عظیم. (مقاله).
]
برخی از نقدهای وارد بر دیدگاه او به شرح زیر است:
۱. هاوکینگ «ام تئوری» را مادر تئوری ها دانسته و بارها اشاره کرده است که به یک تئوری جامع فراتر از تئوری های شناخته شده ای چون نسبیت و کوانتا، نزدیک شده ایم. این در حالی است که بسیاری از دانشمندان مانند دکتر فریتز شیفر[ Fritz Schaefer.] ؛ دکتر لی ریفیلد؛ دوایت گارنر؛ کریگ چلندر؛ پروفسور مایکل داف از پیشگامان ام تئوری؛ راجر پنروز استاد کرسی ریاضیات دانشگاه آکسفورد و همکار قدیمی هاوکینگ معتقدند «ام تئوری» هنوز از پایه شکل نگرفته و تا رسیدن به تئوری جامع برای تبیین علمی جهان راه درازی در پیش است. افزون بر آن پنروز معتقد است که «ام تئوری» حتی بر خلاف کوانتوم از مشاهدات موافق هم سود نمی برد.[ See: www.wikipedia.] به بیان دیگر فرضیه های هاوکینگ همگی نظری اند و هرچند پایه ریاضی آنها باعث می شود برخی ساده لوحانه به آنها بگرایند، ولی برای کسی که نگاهی علمی به مسائل دارد مجاب کننده نیست؛ زیرا در مواردی با استفاده از فرمول های ریاضی پدیده ای قابل بیان می باشد، اما پیش از تجربه قضاوت در مورد آن اشتباه است. از همین رو هنوز برخی نظریات هاوکینگ از جمله دیدگاه یاد شده، در مجامع علمی از اعتبار لازم برخوردار نیستند.
نقد دلیل اول
بی کرانگی فضا و زمان به اعتراف خود هاوکینگ صرفاً یک پیشنهاد است و هیچ بنیاد علمی ندارد. او در این باره می گوید: "مایلم تأکید کنم این ایده که زمان و فضا باید متناهی ولی بی کرانه باشند صرفاً یک پیشنهاد است و آن را نمی توان از اصل دیگری استنباط کرد"[ Stephen Hawking, A Brief History of Time, ( London: Bantam, ۱۹۸۸), p. ۱۳۶.].
۲. اشتباه هاوکینگ این است که به گمان وی اثبات وجود خدا تابع آغاز زمانی عالم است. در حالی که چنین نیست. جالب اینجا است که بسیارى از فلاسفه و حکماى الهى از دیر زمان ماده را قدیم زمانى و در عین حال حادث ذاتی و مخلوق بارى تعالى دانسته و مسبوق بودن آن به عدم زمانى را به منزله منع فیض ازلى دانسته اند. افزون بر این بر اساس دیدگاه ملاصدرا زمان بعدی از ابعاد ماده است و از حرکت و سیلان آن انتزاع می شود. از این روی وجود زمان پیش از ماده از اساس بى معنى است. بنابراین لازم نیست که برای زمان مرز و لبه معینی فرض شود که خداوند جهان مادی را در آن آفریده باشد، بلکه زمان تابع ماده و حرکت است و خود مخلوقی از مخلوقات الهی است که جعل تبعی به آن تعلق گرفته است.
شهید مطهری نیز در این باره می فرماید:
«جهان با همه نظامات و علل و اسبابش یکجا قائم به ذات اوست. او بر زمان و مکان تقدّم دارد. زمان و زمانیات و مکان و مکانیات، اعمّ از آنکه متناهى باشند یا غیر متناهى، یعنى اعمّ از آنکه رشته زمان محدود باشد یا از ازل تا ابد کشیده شده باشد، و ابعاد مکانى و فضایى جهان نیز اعمّ از اینکه به جایى منتهى شود یا نشود و بالاخره دامنه موجودات، اعمّ از آنکه در زمان و مکان نامتناهى باشد یا متناهى، متأخّر از ذات و هستى اوست و فیضى از فیضهاى او به شمار مى رود.»[ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص ۴۸۴، تهران، صدرا، ]
کونتین اسمیت( Quentin Smith) که خود یک فیلسوف ملحد آمریکائی است استدلالِ هاوکینگ مبنی بر اینکه اگر جهان خودکفا بوده و مرز و لبه ای نداشته باشد ، جائی برای خدا نیست را بدترین استدلال الحادی در تاریخ تفکر غربی به شمار آورده است.[ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: مهدی گلشنی، خداباوری و دانشمندان معاصر غربی، ص۵۱.]
نقد دلیل دوم
۳. اساساً بحث از وجود یا عدم وجود خداوند بحثی فلسفی و فراتر از تبیین های علمی است. علم به معنای دانش تجربی (science) بیانگر روابط بین پدیده های جهان و چگونگی پدید آمدن آنها است، اما نسبت به چرایی آنها و اینکه اصلاً چرا جهانی هست و اینکه آیا نظام جهان هدفمند و تابع اراده ای آگاه است یا نه، ساکت است و ابزار و روشی برای کشف آن ندارد.
اگر آن چنان که هاوکینگ معتقد است وجود جاذبه و قوانین طبیعت برای پیدایش جهان کافی است، باز این سوال وجود دارد که چرا و چگونه جاذبه و قوانین طبیعت وجود دارند؟ خود جاذبه و قوانین فیزیکی عدمی و خلإ محض نبوده و باید قائم به چیزی باشند. پس آن چیست و آیا طرح و اراده خدایی در پدیدآیی آن و خاصیت شگفت انگیزش وجود ندارد؟ یا آنها واجب الوجود بالذات اند و نامعلول؟ این گونه مسایل از طریق براهین فلسفی پیگیری می شود و در فلسفه و الهیات علاوه بر اثبات عدم ضرورت ذاتی ماده، انرژی، جاذبه و... ادله متعددی برای اثبات وجود خدا وجود دارد.
پروفسور اریک پریست از استادان سابق ریاضیات در دانشگاه «سنت اندرو» در این باره می گوید: سخنان پروفسور هاوکینگ توجیه پذیر نیست، این کاملاً منطقی و پذیرفتنی است که خداوند شرایط را برای وقوع انفجار بزرگ و شکل گیری کهکشان ها بر اساس آن فراهم کرده باشد. او برای روشن ساختن تفاوت نقش علم و فلسفه و الهیات مثال کتری و آب جوش را می آورد و می گوید با استفاده از قوانین فیزیک به دقت قابل توضیح است که چه طور گرما از اجاق به کتری و سپس به آب منتقل می شود و آن را به نقطه جوش می رساند؛ اما اینکه بالاخره چرا این آب می جوشد، را نمی توان فقط با فیزیک توضیح داد، زیرا شاید خانم خانه هوس چای کرده باشد؟![ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: همان، ص ۵۸ - ۶۳.]
نقد دلیل سوم
۴. اصولاً دلیل خداشناسان این نیست که تنها یک منظومه شمسی وجود دارد و تنها همین کره خاکی زیستگاه انسان است تا با کشف منظومه های دیگر، برهان آنان ابطال شود. اگر علم هزاران منظومه خورشیدی دیگر هم کشف کند، کوچک ترین خدشه ای بر براهین خداشناسی وارد نمی شود؛ زیرا به حکم «کل یوم هو فی شأن»[ الرحمن (۵۵)، آیه ۲۹.] خدا پیوسته خالق و مدبر جهان است و برخی از روایات وارده از معصومان(ع) نیز حکایت از وجود هزاران منظومه خورشیدی و زیستندگانی چون انسان و دیگر جنبندگان در آنها دارد. هاوکینگ گمان می کند که اگر نظامات دیگری به سان نظام خورشیدی کشف شد، باید کثرت آن ها را گواه بر نفی خدا گرفت، در حالی که جریان برعکس است. افزون بر ادله متعددی که بر ارتباط نظم جهان با علم و اراده آفریننده ای حکیم دارد، براساس حساب احتمالات حتی اگر در نظم مختصر و اندک بتوان احتمال تصادفی بودن را پذیرفت؛ ولی گستردگی و افزایش و تکرار نظم با جدیت احتمال تصادف را نفی می کند و موجب کاهش درجه احتمال تصادف و میل آن به صفر است.
وجود جهان های متعدد از نظر فیزیک دانان نیز نه علمی است و نه نافی وجود خدا. دکتر مهدی گلشنی فیزیک دان برجسته معاصر می نویسد: "علیرغم شهرت ایده چند جهانی، بسیاری از فیزیک دانان آن را نمی پسندند، زیرا واقعیت جهان های متعدد چه از لحاظ کیهان شناسی و چه از لحاظ فیزیک ذرّات قابل آزمودن نیست و ممکن است همواره چنین بماند. لذا بعضی از فیزیکدانان ایده چند جهانی را جزو علم به حساب نمی آورند. زیرا ایمان به آن نه بر مبنای ملاحظات کیهان شناختی است، و نه تجربی.”[ مهدی گلشنی، خداباوری و دانشمندان معاصر غربی، ص ۱۰۱.] از طرف دیگر جرج الیس[ See: George Ellis, “The Multiverse, Ultimate Causation and God”.https://www.farady.st-edmunds.cam.ac.uk /resources /George%۲۰ Ellis%۲۰Lecture/Ellis-Faraday.pdf.]؛ برنارد کار[ See: Bernard Carr, Universe or Multiverse,Cambridge; CambridgeUniversity Press,۲۰۰۷ , P. ۳۹.] و... دلالت چند جهانی بر نفی خدا را رد کرده و برآنند که خالقیت خدا در رابطه با تک جهانی و چند جهانی تفاوتی ندارد و خدایی که می تواند یک جهان بیافریند همو می تواند چندجهانی خلق کند.[ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: مهدی گلشنی، خداباوری و دانشمندان معاصر غربی، ص ۱۰۳ – ۱۰۷.]
۵. دیدگاه هاوکینگ بر فرض صحت با خدای رخنه پوش[ God of the gaps.] که برآمده از الهیات ناقص غربی است در تعارض است. در این رویکرد هرگاه با شکاف و مجهولی معرفتی در تبیین پدیده ها روبرو می شدند آن را به خدا نسبت داده و کار او می دانستند و به عبارتی خدا را در حد فرضیات علمی تنزل می دادند. این جریان باعث می شد که هرگاه فرضیه ای علمی برای آن پدیده یافت شد خدا کنار گذاشته شده و جای خود را به علم بشری می سپرد. این گمانه ناشی از ناآشنایى به مقام و جایگاه الوهیّت است . به تعبیر استاد مطهری «الفباى خداشناسى این است که او خداى همه عالم است و با همه اشیاء نسبت متساوى دارد. همه اشیاء بدون استثناء مظهر قدرت و علم و حکمت و اراده و مشیّت اویند و آیت و حکایت کمال و جمال و جلال او مى باشند. فرقى میان پدیده هاى معلوم العلّه و مجهول العلّه در این جهت نیست.»[ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص ۴۸۴.]
۶. دیدگاه هاوکینگ با این تصور که خدا به طور مستقیم و بی واسطه ماده را خلق کرده در چالش است؛ در حالی که اراده خداوند می تواند به نظامی تعلق گرفته باشد که در آن با وسایط و بر اساس فرایندهایی ماده پدید آمده و با آرایش های نظام مندی از مواد، جهان به شکل کنونی در آید. از نظر فلسفی هم خداوند یکتا تنها یک صادر مستقیم دارد که ماده و مادی نیست و از صادر نخستین تا ماده مراتب وجودی و مراحل مختلفی واسطه می شود. به عبارت دیگر هاوکینگ خدا را علت قریبه ماده فرض کرده و آن را نافی تبیین های علمی می انگارد، در حالی که در نگاه فلسفی خداوند علة العلل و علت هستی بخش است و تبیین های علمی ناظر به علل قریبه و اعدادی است که همه مجاری فیض و جلوه های ربوبیت الهی اند. [ اشکالات دیگری نیز بر دیدگاه هاوکینگ وارد است که جهت رعایت اختصار به این مقدار بسنده می شود.]
۱. نفی آغاز زمانی جهان
هاوکینگ آغاز زمانی داشتن جهان را مستلزم وجود خدا دانسته و برای گریز از این نتیجه تلاش می کند وجود تکینگی[ Singular point] را که حاکی از آغاز زمانی جهان است نفی کند و می گوید: " این اندیشه که فضا و زمان ممکن است یک سطح بسته بدون کرانه را تشکیل دهند... ملزومات عمیقی برای نقش خدا در جهان دارد... اگر جهان آغازی داشت ما میتوانستیم فرض کنیم که خالقی دارد. اما اگر جهان به طور کامل خود اتکا باشد، یعنی مرز و لبه ای نداشته باشد، آن را نه آغازی هست و نه انجامی. در این صورت چه جایی برای خدا وجود دارد؟"[ Stephen Hawking, A Berife History of Time, (New York: bantam books, ۱۹۸۸), p۱۴۰. ]۲. گرانش و خودآفرینی جهان
وی در اثر جدیدترش "طرح بزرگ" ادعا کرده است که «انفجار بزرگ» پیامد اجتناب ناپذیر قوانین فیزیک بوده و قانون گرانش را به مثابه عامل اصلی پیدایش جهان معرفی می کند: «از آنجا که قانونی مانند گرانش وجود دارد، جهان می تواند خودش را از هیچ خلق کند..."[ طرح بزرگ صفحه ۲۱۶]۳. منحصر به فرد نبودن جهان
او منحصر به فرد و برای زیست انسان بودن نظم شگفت انگیز این جهان را دلیل مخلوق بودنش انگاشته و در نفی آن مدعی است کشف منظومه های دیگری نظیر منظومه خورشیدی ثابت کرده است منظومه ما که دربرگیرنده یک خورشید و سیاره هایی است که پیرامون آن می چرخند، یک پدیده منحصر به فرد نیست. این مسئله نشان می دهد که وجود حالت فیزیکی ایده آل بین خورشید و کره زمین و پیدایش انسان روی کره زمین، یک پدیده از پیش طراحی شده و دقیق برای موجودیت و رفاه انسان نیست.[ بنگرید: طرح بزرگ صفحه ۱۸۳و ۱۸۴ ] بلکه زمین از میان میلیاردها سیاره دیگر کاملاً اتفاقی در شرایطی قرار گرفته که تحت آن شرایط موجودی به نام انسان می تواند رشد کند.نقدکلی
دیدگاه هاوکینگ هم از سوی برخی از دانشمندان و اندیشوران غربی مورد چالش قرار گرفته و هم دیگر اندیشمندان از گوشه و کنار جهان به نقد آن پرداخته اند. در ایران اسلامی نیز کتاب ها و مقالاتی در این باره به نگارش در آمده است.[ از جمله بنگرید: الف: مهدی گلشنی، خداباوری و دانشمندان معاصر غربی، تهران، انتشارات کانون اندیشه جوان، ۱۳۹۵.
ب: عیسی کشوری، استیون هاوکینگ، خداوند و بهشت، تهران: انتشارات سیب سبز.
ج: هومن اهرامی، طراح بزرگ.، تهران، نشر شهر، ۱۳۹۱.
د: سعید غفارزاده، استیون هاوکینگ و طرح عظیم. (مقاله).
]
برخی از نقدهای وارد بر دیدگاه او به شرح زیر است:
۱. هاوکینگ «ام تئوری» را مادر تئوری ها دانسته و بارها اشاره کرده است که به یک تئوری جامع فراتر از تئوری های شناخته شده ای چون نسبیت و کوانتا، نزدیک شده ایم. این در حالی است که بسیاری از دانشمندان مانند دکتر فریتز شیفر[ Fritz Schaefer.] ؛ دکتر لی ریفیلد؛ دوایت گارنر؛ کریگ چلندر؛ پروفسور مایکل داف از پیشگامان ام تئوری؛ راجر پنروز استاد کرسی ریاضیات دانشگاه آکسفورد و همکار قدیمی هاوکینگ معتقدند «ام تئوری» هنوز از پایه شکل نگرفته و تا رسیدن به تئوری جامع برای تبیین علمی جهان راه درازی در پیش است. افزون بر آن پنروز معتقد است که «ام تئوری» حتی بر خلاف کوانتوم از مشاهدات موافق هم سود نمی برد.[ See: www.wikipedia.] به بیان دیگر فرضیه های هاوکینگ همگی نظری اند و هرچند پایه ریاضی آنها باعث می شود برخی ساده لوحانه به آنها بگرایند، ولی برای کسی که نگاهی علمی به مسائل دارد مجاب کننده نیست؛ زیرا در مواردی با استفاده از فرمول های ریاضی پدیده ای قابل بیان می باشد، اما پیش از تجربه قضاوت در مورد آن اشتباه است. از همین رو هنوز برخی نظریات هاوکینگ از جمله دیدگاه یاد شده، در مجامع علمی از اعتبار لازم برخوردار نیستند.
نقد دلیل اول
بی کرانگی فضا و زمان به اعتراف خود هاوکینگ صرفاً یک پیشنهاد است و هیچ بنیاد علمی ندارد. او در این باره می گوید: "مایلم تأکید کنم این ایده که زمان و فضا باید متناهی ولی بی کرانه باشند صرفاً یک پیشنهاد است و آن را نمی توان از اصل دیگری استنباط کرد"[ Stephen Hawking, A Brief History of Time, ( London: Bantam, ۱۹۸۸), p. ۱۳۶.].۲. اشتباه هاوکینگ این است که به گمان وی اثبات وجود خدا تابع آغاز زمانی عالم است. در حالی که چنین نیست. جالب اینجا است که بسیارى از فلاسفه و حکماى الهى از دیر زمان ماده را قدیم زمانى و در عین حال حادث ذاتی و مخلوق بارى تعالى دانسته و مسبوق بودن آن به عدم زمانى را به منزله منع فیض ازلى دانسته اند. افزون بر این بر اساس دیدگاه ملاصدرا زمان بعدی از ابعاد ماده است و از حرکت و سیلان آن انتزاع می شود. از این روی وجود زمان پیش از ماده از اساس بى معنى است. بنابراین لازم نیست که برای زمان مرز و لبه معینی فرض شود که خداوند جهان مادی را در آن آفریده باشد، بلکه زمان تابع ماده و حرکت است و خود مخلوقی از مخلوقات الهی است که جعل تبعی به آن تعلق گرفته است.
شهید مطهری نیز در این باره می فرماید:
«جهان با همه نظامات و علل و اسبابش یکجا قائم به ذات اوست. او بر زمان و مکان تقدّم دارد. زمان و زمانیات و مکان و مکانیات، اعمّ از آنکه متناهى باشند یا غیر متناهى، یعنى اعمّ از آنکه رشته زمان محدود باشد یا از ازل تا ابد کشیده شده باشد، و ابعاد مکانى و فضایى جهان نیز اعمّ از اینکه به جایى منتهى شود یا نشود و بالاخره دامنه موجودات، اعمّ از آنکه در زمان و مکان نامتناهى باشد یا متناهى، متأخّر از ذات و هستى اوست و فیضى از فیضهاى او به شمار مى رود.»[ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص ۴۸۴، تهران، صدرا، ]
کونتین اسمیت( Quentin Smith) که خود یک فیلسوف ملحد آمریکائی است استدلالِ هاوکینگ مبنی بر اینکه اگر جهان خودکفا بوده و مرز و لبه ای نداشته باشد ، جائی برای خدا نیست را بدترین استدلال الحادی در تاریخ تفکر غربی به شمار آورده است.[ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: مهدی گلشنی، خداباوری و دانشمندان معاصر غربی، ص۵۱.]
نقد دلیل دوم
۳. اساساً بحث از وجود یا عدم وجود خداوند بحثی فلسفی و فراتر از تبیین های علمی است. علم به معنای دانش تجربی (science) بیانگر روابط بین پدیده های جهان و چگونگی پدید آمدن آنها است، اما نسبت به چرایی آنها و اینکه اصلاً چرا جهانی هست و اینکه آیا نظام جهان هدفمند و تابع اراده ای آگاه است یا نه، ساکت است و ابزار و روشی برای کشف آن ندارد. اگر آن چنان که هاوکینگ معتقد است وجود جاذبه و قوانین طبیعت برای پیدایش جهان کافی است، باز این سوال وجود دارد که چرا و چگونه جاذبه و قوانین طبیعت وجود دارند؟ خود جاذبه و قوانین فیزیکی عدمی و خلإ محض نبوده و باید قائم به چیزی باشند. پس آن چیست و آیا طرح و اراده خدایی در پدیدآیی آن و خاصیت شگفت انگیزش وجود ندارد؟ یا آنها واجب الوجود بالذات اند و نامعلول؟ این گونه مسایل از طریق براهین فلسفی پیگیری می شود و در فلسفه و الهیات علاوه بر اثبات عدم ضرورت ذاتی ماده، انرژی، جاذبه و... ادله متعددی برای اثبات وجود خدا وجود دارد.
پروفسور اریک پریست از استادان سابق ریاضیات در دانشگاه «سنت اندرو» در این باره می گوید: سخنان پروفسور هاوکینگ توجیه پذیر نیست، این کاملاً منطقی و پذیرفتنی است که خداوند شرایط را برای وقوع انفجار بزرگ و شکل گیری کهکشان ها بر اساس آن فراهم کرده باشد. او برای روشن ساختن تفاوت نقش علم و فلسفه و الهیات مثال کتری و آب جوش را می آورد و می گوید با استفاده از قوانین فیزیک به دقت قابل توضیح است که چه طور گرما از اجاق به کتری و سپس به آب منتقل می شود و آن را به نقطه جوش می رساند؛ اما اینکه بالاخره چرا این آب می جوشد، را نمی توان فقط با فیزیک توضیح داد، زیرا شاید خانم خانه هوس چای کرده باشد؟![ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: همان، ص ۵۸ - ۶۳.]
نقد دلیل سوم
۴. اصولاً دلیل خداشناسان این نیست که تنها یک منظومه شمسی وجود دارد و تنها همین کره خاکی زیستگاه انسان است تا با کشف منظومه های دیگر، برهان آنان ابطال شود. اگر علم هزاران منظومه خورشیدی دیگر هم کشف کند، کوچک ترین خدشه ای بر براهین خداشناسی وارد نمی شود؛ زیرا به حکم «کل یوم هو فی شأن»[ الرحمن (۵۵)، آیه ۲۹.] خدا پیوسته خالق و مدبر جهان است و برخی از روایات وارده از معصومان(ع) نیز حکایت از وجود هزاران منظومه خورشیدی و زیستندگانی چون انسان و دیگر جنبندگان در آنها دارد. هاوکینگ گمان می کند که اگر نظامات دیگری به سان نظام خورشیدی کشف شد، باید کثرت آن ها را گواه بر نفی خدا گرفت، در حالی که جریان برعکس است. افزون بر ادله متعددی که بر ارتباط نظم جهان با علم و اراده آفریننده ای حکیم دارد، براساس حساب احتمالات حتی اگر در نظم مختصر و اندک بتوان احتمال تصادفی بودن را پذیرفت؛ ولی گستردگی و افزایش و تکرار نظم با جدیت احتمال تصادف را نفی می کند و موجب کاهش درجه احتمال تصادف و میل آن به صفر است. وجود جهان های متعدد از نظر فیزیک دانان نیز نه علمی است و نه نافی وجود خدا. دکتر مهدی گلشنی فیزیک دان برجسته معاصر می نویسد: "علیرغم شهرت ایده چند جهانی، بسیاری از فیزیک دانان آن را نمی پسندند، زیرا واقعیت جهان های متعدد چه از لحاظ کیهان شناسی و چه از لحاظ فیزیک ذرّات قابل آزمودن نیست و ممکن است همواره چنین بماند. لذا بعضی از فیزیکدانان ایده چند جهانی را جزو علم به حساب نمی آورند. زیرا ایمان به آن نه بر مبنای ملاحظات کیهان شناختی است، و نه تجربی.”[ مهدی گلشنی، خداباوری و دانشمندان معاصر غربی، ص ۱۰۱.] از طرف دیگر جرج الیس[ See: George Ellis, “The Multiverse, Ultimate Causation and God”.https://www.farady.st-edmunds.cam.ac.uk /resources /George%۲۰ Ellis%۲۰Lecture/Ellis-Faraday.pdf.]؛ برنارد کار[ See: Bernard Carr, Universe or Multiverse,Cambridge; CambridgeUniversity Press,۲۰۰۷ , P. ۳۹.] و... دلالت چند جهانی بر نفی خدا را رد کرده و برآنند که خالقیت خدا در رابطه با تک جهانی و چند جهانی تفاوتی ندارد و خدایی که می تواند یک جهان بیافریند همو می تواند چندجهانی خلق کند.[ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: مهدی گلشنی، خداباوری و دانشمندان معاصر غربی، ص ۱۰۳ – ۱۰۷.]
۵. دیدگاه هاوکینگ بر فرض صحت با خدای رخنه پوش[ God of the gaps.] که برآمده از الهیات ناقص غربی است در تعارض است. در این رویکرد هرگاه با شکاف و مجهولی معرفتی در تبیین پدیده ها روبرو می شدند آن را به خدا نسبت داده و کار او می دانستند و به عبارتی خدا را در حد فرضیات علمی تنزل می دادند. این جریان باعث می شد که هرگاه فرضیه ای علمی برای آن پدیده یافت شد خدا کنار گذاشته شده و جای خود را به علم بشری می سپرد. این گمانه ناشی از ناآشنایى به مقام و جایگاه الوهیّت است . به تعبیر استاد مطهری «الفباى خداشناسى این است که او خداى همه عالم است و با همه اشیاء نسبت متساوى دارد. همه اشیاء بدون استثناء مظهر قدرت و علم و حکمت و اراده و مشیّت اویند و آیت و حکایت کمال و جمال و جلال او مى باشند. فرقى میان پدیده هاى معلوم العلّه و مجهول العلّه در این جهت نیست.»[ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص ۴۸۴.]
۶. دیدگاه هاوکینگ با این تصور که خدا به طور مستقیم و بی واسطه ماده را خلق کرده در چالش است؛ در حالی که اراده خداوند می تواند به نظامی تعلق گرفته باشد که در آن با وسایط و بر اساس فرایندهایی ماده پدید آمده و با آرایش های نظام مندی از مواد، جهان به شکل کنونی در آید. از نظر فلسفی هم خداوند یکتا تنها یک صادر مستقیم دارد که ماده و مادی نیست و از صادر نخستین تا ماده مراتب وجودی و مراحل مختلفی واسطه می شود. به عبارت دیگر هاوکینگ خدا را علت قریبه ماده فرض کرده و آن را نافی تبیین های علمی می انگارد، در حالی که در نگاه فلسفی خداوند علة العلل و علت هستی بخش است و تبیین های علمی ناظر به علل قریبه و اعدادی است که همه مجاری فیض و جلوه های ربوبیت الهی اند. [ اشکالات دیگری نیز بر دیدگاه هاوکینگ وارد است که جهت رعایت اختصار به این مقدار بسنده می شود.]
نظرات
۱. بعد از اثبات واجب الوجود به عنوان نخستین علت برای پیدایش موجودات ممکن الوجود و در نظر گرفتن اینکه همگی آنها در هستی خودشان نیازمند به او هستند صفت خالقیت برای واجب الوجود، و مخلوقیت برای ممکنات انتزاع می شود.مفهوم «خالق» که بر اساس این رابطه وجودی بدست می آید مساوی با علت هستی بخش و موجد (ایجاد کننده) می باشد و همه موجودات ممکن و نیازمند، طرف اضافه آن بوده، متصف به مخلوقیت می گردند.
این مفاهیم به هم وابسته اند.
۲. برای یافتن چنین برهانی باید برهان های اثبات وجود خدا را دسته بندی کرد:
براهین و راههای اثبات وجود خدا بسیار زیادند تا جایی که میرزا مهدی آشتیانی نقل میکند فخر رازی تعداد این براهین را به هزار برهان رسانده است.[۱]
در یک دستهبندی کلی شهید مطهری [۲]این براهین را به سه قسم تقسیم کرده است:
۱- براهین فطرت یا براهین انفسی (راه دل و حسّ خداجویی)
در این راه، انسان به وسیله شهود بیواسطه، خدا را درک میکند و در واقع، وجود خدا برای انسان بدیهی است. فطرت خداجویی و خداشناسی و خداپرستی در عمق وجود انسان قرار دارد و آیاتی از قرآن بر این حقیقت دلالت دارند. از جمله:
« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا » (روم/۳۰)
"روی خود را به سوی دین پاک خدای بازگردان، همان فطرت خداپرستی که خداوند همه انسانها را بر آن آفریده است."
نام "راه" شاید نسبت به "برهان" بر این طریقه ترجیح داشته باشد. زیرا راه فطرت، برهان فلسفی نیست. البته میتوانیم به وسیله براهین فلسفی وجود فطرت را در انسان اثبات کنیم.
۲- براهین خداشناسی از راه آثار یا خلقت خدا
این نوع برهان، از راههای گوناگونی قابل تقریر است. برخی از این تقریرها عبارتند از: الف) از طریق حدوث عالم و مخلوقات ب) از طریق وجود نظم و تشکیلات فوقالعاده جهان خلقت ج) از طریق توجه به غایات و اهداف موجودات در این نوع براهین، نوعی استدلال وجود دارد که خدا را به وسیله آیات و نشانهها، اثبات میکند. در حقیقت همان آیات و نشانهها واسطه اثبات وجود خدا قرار میگیرند. ۳- براهین فلسفی خداشناسی این راه عقلی و فلسفی محض و از طریق وجود و موجود به طور کلی طی میشود. در این راه هم اگر چه نوعی استدلال وجود دارد و خدا با واسطه اثبات میشود لکن آنچه واسطه قرار میگیرد آیات و نشانهها نیستند (چنانکه در براهین نوع دوم بود) بلکه واسطهها، یک سلسله اصول عقلی (بدیهی یا نظری) هستند.[۳] براهین فلسفی نیز خود به دو دسته تقسیم میشوند:
۱- براهینی که از طریق غیر خدا، وجود خدا را اثبات میکنند مانند براهینی که تکیه بر ابطال دور و تسلسل دارند. ۲- براهینی که از طریق غیرخدا وجود خدا را اثبات نمیکنند بلکه با تکیه بر اصل هستی خدا را اثبات میکنند که از آنها به "براهین صدیقین" یاد میشود.[۴] اگر بخواهیم تقسیم فوق را به نحو حصر عقلی بیان کنیم به گونهای که شامل همه انواع براهین از جمله براهین وجود نیز شود چنین میگوئیم: براهین اثبات وجود خدا به دو دسته تقسیم میشوند: ۱- براهینی که مستقیماً به وجود خدا نمیپردازند بلکه به اثبات وجود فطرت خداجویی میپردازند و این نکته را متذکر میشوند که خدا از استدلال بینیاز است. (براهین فطری) ۲- براهینی که مستقیماً به اثبات وجود خدا میپردازند که این نوع براهین خود به دو قسم تقسیم میشوند: ۱. براهینی که از صرف تعریف و مفهوم خدا، وجود خدا را اثبات میکنند و برای اثبات وجود خدا بر هیچ شی در خارج تکیه نمیکنند. (براهین وجودی) ۲. براهینی که بر وجود شیء یا اشیائی در خارج از ذهن تکیه میکنند و با وجود آن خدا را اثبات میکنند که خود دو دستهاند: الف) براهینی که خدا را با تکیه بر وجود چیزی غیر از وجود خدا، اثبات میکنند به طوری که اگر آن شیء انکار شود براهین قادر به اثبات وجود خدا نیستند مانند براهین حدوث و امکان یا براهینی که به واسطه بطلان دور و تسلسل، وجود خدا را اثبات میکنند. ب) براهینی که وجود خدا را اثبات میکنند اما نه با تکیه بر وجود غیر او بلکه فقط با تکیه بر اصل واقعیت وجود خدا را اثبات میکنند. به طوری که اگر همه چیز (غیر از اصل هستی و واقعیت ) انکار شود باز هم وجود خدا اثبات میشود که این دسته را "براهین صدیقین" مینامند.[۵] نکته
برخی از محققین براهین وجودی را « مفهوم محور» مینامند. براهینی که تکیه بر وجودی غیر از خدا و غیر از اصل هستی تکیه میکنند را براهین «مخلوق محور» و براهینی که با تکیه بر اصل هستی (و نه موجودی خاصّ) وجود خدا را اثبات میکنند براهین «موجود محور» مینامند. [۶]راز این نام گذاری هم معلوم است که، براهین وجودی مبتنی بر مفهوم هستند، براهینی که تکیه بر وجودی غیر از اصل هستی میکنند، تکیه بر مخلوق خاصّی میکنند، حال آن مخلوق یا ممکن بالذّات است مانند براهین وجوب و امکان، براهین غایت شناختی، براهین حرکت و امثال آن و یا متکی بر دور وجودی، تسلسل وجودی و امثال آن میباشد. نکتهای که در این قسم برهان وجود دارد این است که اگر آن مخلوقی که حد وسط برهان قرار گرفته شود انکار شود دیگر آن برهان قادر نخواهد بود وجود خدا را اثبات کند و این همان تفاوت اساسی این قسم از براهین اثبات وجود خدا با براهین صدّیقین است که در براهین صدّیقین، «اصل هستی» یعنی همان که مرز بین فلسفه و سفسطه بود و بدیهی است، حدّ وسط برهان قرار میگیرد، حتی اگر همه مخلوقات هم انکار شوند هیچ اشکالی به برهان صدّیقین وارد نمیشود. تنها اگر کسی اصل هستی را انکار کند در آن صورت فقط باید او را بر این امر بدیهی آگاه کرد؛ زیرا «اصل هستی» حتی با تحقق پیدا کردن یک موجود، تحقق پیدا میکند.
از جمله طرفداران براهین دسته نخست (براهین فطرت) میتوان علامه طباطبایی (در بین متفکّران مسلمان) و الوین پلنتینجا (از ایمان گرایان مغرب زمین ) را نام برد.[۷]
بلکه میتوان گفت برهان صدّیقین علامه طباطبائی دلیل اثبات واجب نیست بلکه خود دلیل بی نیازی واجب به اثبات است. چنان که ایشان حتی آیاتی از قرآن که به نحوی بر اثبات وجود واجب تکیه میکند را به گونهای تفسیر کرده است که در آن آیات هم، وجود خداوند مفروض گرفته شده است، نه اینکه آیات قرآن به اثبات وجود خداوند بپردازند.[۸]
منابع :
[۱] . میرزا مهدی آشتیانی؛ تعلیفه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی، ص ۵۰۳. [۲] . مطهری، مرتضی، شرح منظومه، مقصد سوم (مجموعه آثار، ج ۵، صص ۲۹۰-۲۸۹ ). [۳] . مطهری، مرتضی؛ شرح منظومه مجموعه آثار، ج ۵، ص ۴۸۶ – ۴۸۰. [۴] .برای رجوع به برخی براهین فلسفی و به ویژه براهین صدیقین ر.ک: ابن سینا، اشارات، نشر البلاغه، ج ۳، ص ۲۰، المشارع و المطارحات، شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ج۱، ص ۳۸۷ و ملاصدرا، اسفار، چ بیروت، ج ۶، ص ۲۶ و مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، ج ۷، ص ۶۳ – ۶۱ و جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن؛ ص ۱۹۶ – ۱۳۰. [۵] . عبودیت، عبدالرسول؛ اثبات وجود خدا به روش اصل موضوعی، قم، مؤسسه امام خمینی، ص ۴۲ – ۴۱. [۶] . عبودیت؛ درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ج۲، ص۱۸۳-۱۶۶. [۷] . در آمدی بر نظام حکمت صدرایی، ج۲، ص۱۶۱ و رضا اکبری ، ایمان گروی، قم ، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ، ص ۱۷۸ . [۸] . طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، چ بیروت، ج ۱۱ ، ص۲۰ .
(http://pajoohe.ir/ احسان ترکاشوند)